وقتی عطر تنت را میخواهم
به باد هم التماس میکنم!!!
خدا که جای خود دارد...
وقتی عطر تنت را میخواهم
به باد هم التماس میکنم!!!
خدا که جای خود دارد...
به احترام رفتنت ، کلاهی که بر سرم گذاشته ای را بر میدارم …
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی …
می خواهم امروز را زندگی کنم …
خواستی باش …
نخواستی نباش …
التماس مال دیروز بود ، مال وقتی بود که ساده بودم …
الان میخوای بری ؟
هـــــــــیـــــــــس !!!
فقط خداحافظ …
جیره ی سیگارم را بدهید!
و تنهایم بگذارید !!!!
در من!!!
تیمارستانی
قصد شورش دارد...
از من نپرسید چرا!؟!
گور پدر آن سلامتی که سیگار را مضر می پندارد
سیگار من !!! نگران حال من است...
سیگار فروش گوشه خیابان هم فهمید
ولی تو هنوز نفهمیدی...
این منم که دارم دود می شوم
سیگار بهانه است
شاید برایت عجیب است این همه آرامشم !
خودمانی بگویم ؛ به آخر که برسی ، دیگر فقط نگاه میکنی . . .
غمگینم مانندِ عکس اعلامیه ی ترحیم ، که لبخندش دیگران را می گریاند !
چه فرقی دارد
پُشت میله ها باشی
یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن
وقتی که آرزوهایت
در حبس باشند
لعنت به نگاهی که نمیدانی
معنایش "رفتن"است یا
"ماندن"
گاهی وقتی کسی از زندگیتان می رود ...
دارد به شما لطف می کند ؛
او فضایی خالی به جا میگذارد!!!
برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . .